زندان یا دانشگاه؟

بعد از خاطرات احمد احمد، خاطرات عزت شاهی و بعد هم خاطرات مرضیه حدیدچی یا همان خانم دباغ را خواندم البته به اضافه چند کتاب دیگر که بیشتر در حوزه‌های کلامی و فلسفی جا دارند. خاطرات عزت شاهی خیلی خواندنی بود. به خصوص که بسیاری از ماجراها را در سال 58 تعریف کرده و فاصله زیادی با اصل داستان نداشته است. توصیه می‌کنم بخوانید. برخلاف خاطرات خانم دباغ که چنگی به دل نمی‌زند، خاطرات عزت شاهی خیلی زنده است. غیر از شکنجه‌ها که مسلمان نشنود کافر نبیند! در این کتاب با شکنجه‌گران و بازجویان ساواک هم آشنایی خوبی حاصل می‌شود. در مورد عکس‌های آخر کتاب هم سلیقه به خرج داده و زیر هر کدام توضیحی از متن کتاب گذاشته‌‌اند که به فهم شخصیت طرف و سیر داستان کمک می‌کند. بگذریم که می‌خواهم چیز دیگری بگویم؛

از نوجوانی‌‌ام یادم هست که بعضی‌‌ها نوعی کمربند داشتند به اسم کمربند زندان‌بافت. محصولی بود از اوقات فراغت!! زندانیان. هنرهای دیگری هم دیده بودم. تسبیح با هسته خرما و گردن آویز به شکل قلب فلزی ساخته شده از سکه 50 ریالی و .... . زندان برای برخی محل شکوفایی است.

‌ یکی از بخش‌های قابل تأمل خاطرات زندانیان قبل از انقلاب و نیز اسرایی که در عراق در طول جنگ اسیر بودند، و البته بعضی از کسانی که در سالهای اخیر میهمان زندان شده‌اند شکوفایی استعدادهای این افراد است.بعضی از این‌ها در دوران زندان خود استفاده‌هایی کرده‌اند که اگر آزاد بودند عمراً چنین اتفاقی برای آن‌ها نمی‌افتاد. مطالعه کتاب‌های متعدد، شرکت در بحث‌های ایدئولوژیک با رقبا و رفقا، تشکیل درس نهج البلاغه و تفسیر و حتی خارج فقه در زندان، حفظ قرآن، آموزش زبان خارجی، نوشتن کتاب مثل تفسیر آقای طالقانی (پرتوی از قرآن) و نیز تفسیر آقای هاشمی رفسنجانی، تمرین تحمل دیگران و تحمل وضعیت و تلاش برای حفظ سلامت جسمی و روحی خود در برابر شکنجه‌های شکننده و ... و بالاخره تأمل در خود.
(با عرض معذرت از جناب ابطحی می‌توان کاهش وزن تا حدود 18 کیلوگرم را هم به این مجموعه افزود)

این وضعیت را مقایسه کنید با خواب‌گاه‌های دانشجویی (اجتماعی از انواع دخانیات، ورق، گپ و گفت‌های بیحاصل، فوتبال دیدن و ... ). اوقات فراغت دانش آموزی و حتی حجره‌های طلبگی هم در عمر هدر دادن دست کمی از دانشجویان ندارد. کاش کسی پیدا می‌شد و آمار دقیقی می‌گرفت تا روشن شود که چه درصدی از این زندانیان از دوران زندان خود بهره مفید بردند و چه درصدی از دانشجویان و دانش آموزان و ما طلبه‌ها؟

پ ن 1: روشن است که این داستان مخصوص کسانی است که با انگیزه‌ای روشن وارد مبارزه شده و به هر حال سر از زندان در آورده‌اند.  وگرنه گمان نمی‌کنم در بندهای عمومی زندان خیلی از این خبرها باشد هر چند آن‌جا هم ظاهراً آموزش و پیشرفت در زمینه‌های تخصصی مثل جیب‌‌بری و سرقت و قفل باز کنی و .... هست.
پ ن 2: ظاهرا میشل فوکو نوشته‌ای دارد درباره زندان و اثرات آن بر انسان‌ها. نمی دانم به این جهتش توجه کرده یا نه؟
پ ن3: بررسی علل ایجاد این وضعیت خارج از حوزه مسئولیت این پست وبلاگی قرار دارد.